پارت صد و یازده

زمان ارسال : ۱۳۱ روز پیش

مقابل منزلِ پدر ثمانه که رسید سمت بچه‌ها برگشت و به سلنا نگاه کرد:
-بشین ببینم مامانت هست بعد بیا پایین.
سلنا "چشم"ی گفت و بین دو صندلی ایستاد. سمت خانه‌ی مادربزگش کله کشید. هیجان داشت! دید که عمویش زنگ زد. طولی نکشید که صدای ثمانه توی آیفون پیچید. گرشا مقابل آیفون رفت و خودش را نشان داد. صدای تیک در آمد. گرشا سمت ماشین برگشت و درِ سمت سلنا را باز کرد. کودک با هیجان پایین دوید. گرشا به

403
66,253 تعداد بازدید
474 تعداد نظر
185 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • آمینا

    00

    چقدر تو خوبی گرشا.مطمئنا اگه حواستم کم به الیسا بوده ولی هیچوقت مثل یاشار نبودی که اگه بودی الیسا واسه داشتنت برنمیگشت.کاش خودتونم باهم کنار بیاین🥲

    ۴ ماه پیش
  • الهه محمدی | نویسنده رمان

    واقعا. امیدوارم

    ۴ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید